از سال ۸۶ اینجام
تا اول ۸۹
بعد رفتم بیرون
اسفندش قبول شدم و سال بعد برگشتم
این وسط خیر سرم دو ترم هم از ارشدم رو خوندم
حالا از ۹۰ تا الان میشه هفت سال و نیم
و اوووووون همه ترم های بی سروته ارشد و طولانی شدنشون رو هم بذار
و ۸۶ تا ۸۹ هم دو سال و دو سه ماه
یعنی تمیز ده سال اینجا و ۳ سال اون طرف (بدون الباقیش!)
و بعد من چرا گاف میدم؟ گافهای مسئولیتی؟
مثل اینکه بین اون پسرها من بزرگتر بودم و باید دنبال روونه کردنمون برای سحر زودتر از ساعت ۳ می بودم یا خود ۳ حتی
و یا دیشب
من باز هم نتونستم قرصهامو بخورم چون با خودم نبردم چون حواسم نبود دم دست بذارمشون و همون اول سحر بخورم
نمی دونم
چرا باید مستقیم یه چیزیو بهم بگن وگرنه حالیم نمیشه؟
چرا سیخی ام؟
چرا عبد شکمم هنوز؟
آه!
اعصابم خرد میشه
پرخوابی و پرخوری چقدر از زبون پیامبر مذمومه و چقدر دهن همه وامی مونه از میزان زیاد خوردن من تو سحر و افطار
و زیاد خوابیدن هام که حالا هم دیگه با این قرصها براشون خوب بهانه ای جور کردم
هعی
داد بیداد
می دونی بعضی چیزا به نظر ناچیزند و شاید به چشم نیان
اما
وقتی بارها و بارها و بارها تکرار میشه.
وقتی ده ها بار تکرار میشه
دیگه ناچیز نیست
درباره این سایت