پسردایی ام هم ازدواج کرد 

با دختری که فقط یه خواهر داره باباش پاسدار بوده و فوت کرده و تو خونه های مهر میشینن 

دانشجوی علمی کاربردیه و ۲۵ سالشه

پسرداییمم سی سالشه کارشم نمدونم چیه 

مامان میگه همون مغازه ی سر خونه شون رو کرده جواهرسازی نقره و فیروزه که پارسال رفته یادگرفته 

به همین مفتکی 

یعنی تا این سن کار درست حسابی نداشته 

یه مدت هم باباش براش وانت گرفته بود 

باباش فرهنگیه مامانشم.


مامان میگه خانواده دختره پولدار نیستن پاییز (آخه من گفتم هستن) مامان میگه تو خونه های مهر میشینن 

من میگم ولی فقط دوتان و بازمونده ی سپاهیند 

و دخترش علمی کاربردی میره که شهریه داره 

میگه شاید سرکار میره ما نمدونیم 

گفتم اگه می رفت مططططمئن باش میدونستین 

خوب بذار بهت بگم 

اون دختر خوشبخته آخه پسری که هزااااااااار جا رفته خواستگاری و آخرش میگه این طبع دلمه.

اسمشم زینبه داییم گفته آخجون!! 

چه چرندها! اسمش که دست خودش نبوده 

چادریه! خوب باشه چیزی که زیاده چادری 



ولی این است تفاوت پسری که دیر ازدواج می کنه که با طبع دلش ازدواج می کنه 

با دختری که دیر ازدواج می کنه 

که فقط باید چشم به در باشه و تمام خواسته هاشو به کف! و حتی زیر خط کف برسونه!! 

فقط برای اینکه یکی گیرش بیاد! 

مامان می گفت مادر حسین به خواهرش گفته آیا میدن؟ خواهر حسین هم گفته چرا بابا جوون همونقدر سالم بشه میدن!

خوب دخترِ همون خواهر بود که اومد رو فرش خونمون نشسته بود و گفته بود پول داره و نمیده (مهریه) و همون خواهر بود که گفته بود میخواستی بذاری ۶ ماه بگذره بعد حرفشو گوش نکنی 

که من آیا می دونید سر چی حرف گوش ندادم؟ سر نوع رابطه!




همون سنگین تر و بهتر که بگی ازدواج نمی کنم 

حداقل از دست همچی خواستگارای گوهی راحت میشی و از دست رابط های عن و کثافتی که به تمام شعور تو توهین می کنن 

فقط طاقت شنیدن تعریف از دخترای مردم رو ندارم 

ندارم 



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شوت زباله گیمرها SubTitle Master Unity Developer filedownload آپشن خودرو | استریو آرام غنچه گل خط خطی های یک روانی طلبه جوان ... من متينم