دیشب اینقدر گریه کردم که چشام داغون شه 

ریمل و خط چشم بعد از مدتها 

و بعد گریه و گریه و گریه 

حتی بعد حرف زدن با خواهرم باز تا رفتم زیر پتو دوباره گریه ام گرفت 

اوضاع خونه بد نیست 

اما مامان و بابا به هم ریختن

من و مامان مشترکا یه فحش خوردیم که مامان فکر می کنه مخاطب اون بوده و من فکر می کنم مخاطب من بودم 

طفلکی خواهرم که چقدر آبرو میخواد نگه داره مخصوصا جلوی پسراول اما خوب نمی دونه که همه چی تو خونه ی ما پهنه! تا جایی که پسر اول دیشب نشسته میگه بابای ما عرضه نداره گوش مالی بده! 

و بعد که من اعتراض می کنم مامان میگه ساکت شو حرف نزن!!!! 

در حالیکه ما سه خواهر متفق القولیم که این بابای ماست که جای جاش به دادمون میرسه 

خدا سایه شو بالاسرمون حفظ کنه 

خواهرم دیشب می گفت دعا می کنم تا آخر عمرم بابا باشه من زودتر بمیرم

ته دلم گفتم منم 


حالا بابا از دیشب ناراحته لابد غصه ی دخترشو می خوره 

مامان در فاز عصبانیت از داماده 

خواهرم مطمئنم که دیشب حتما گریه کرده


و من که رفته بودم فقط برم چشم پزشکی یه نوبت دکتر روانپزشک رفتم پیش یه خانم دکتر جدید 

و یه نوبت مشاوره هم کارت کشیدم پیش یه آقای دکترای روانشناسی برای یکشنبه 



دو مدل قرص مدید بهم اضافه شد 

گفت ممکنه قرص خودمو بعدا قطع کنه

نمی دونم چرا رفتم 

به دکتره گفتم که این قرصی که میخورم مقداری حالمو بهتر کرده 

اما به بهانه درمان وسواسیم رفتم 

گفت از ماه بعد اگه آمادگی مشاوره رو داشته باشم مشاوره رو شروع می کنه 

مشاوره ی وسواسی واقعا سخته 


گفتم اینا باز چاقم می کنن 

گفت آره روزبروز چاقتر میشی 

خوب معنیش اینه که باید پیاده برم و بیام 



دلم از خدا پره 

و یک هفته است نماز نخوندم 

به نظرم اومده که نماز یه کار عبثه 

راستش از نماز چیزی گیرم نیومده


اومدم خونه و میگم رفتم دکتر 

میگم خدا رو شکر عفونت نکرده 

میگه واسه چی باید بکنه؟ پنج ماهه گذشته 

میگم ریمل دیشب و گریه و 


لحنش بد میشه و میگه برای چی زدی؟ نباید میزدی! رو برگه ش نوشته بود 

میگم اون برای پنج ماه بعد نبود 

پس کی بزنم؟ 

میگه هیچ وقت 

میگم ولی من عمل کردم که خوشگل بشم 

میگه خوشگلی فایده نداره باید اخلاقتو خوب کنی

میگم من می دونم شما الان نگرانیت واسه چشمم نیست مسئله است اسلامه 

یه وقت اسلام به خطر نیفته 

اسلام اسلام 

به دردی که نمیخوره فقط باید مواظب باشی به خطر نیفته :/ 

گفتم من برای خودم میخوام خوشگل بشم من که دیشب گفتم قصد ازدواج ندارم 

میگه کسی نمیاد 

میگم الان که یک هفته است همکارم داره واسه برادرش باهام چت می کنه 

میگه حتما 

کسی تو رو بشناسه خودشو تو چاه نمیندازه اونم برادرشو تو چاه نمیندازه

میگم همینجا خوبه 

میگه آره همین چاهته دیگه 

میگم مگه برا شما چاه باشه برا من نیست خونه بابامه 

میگه آره ما رو اذیت کنین. 

دیگه نمی شنوم چون در اتاق رو بستم و گوشی رو برداشتم و شروع کردم به نوشتن 



دیروز بعد اون ماجرا گفتم من ازدواج نمی کنم هرگز ازدواج نمی کنم 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

میکرو-مدار-الکترونیک Elijah درد دل با امام حسین انجمن شعر و ادب ميخانه Different world story-world داراترین ایرانی سئو سایت / طراحی سایت وبلاگ شرکت توسعه سیماتک ایرانیان